در دنیای نوجوانان مدرسه شخصیت مستقلی دارد
به گزارش وبلاگ فرافایلی، سرویس کودک و نوجوان خبرنگاران (ایبنا)، کتاب مرگ بر مدرسه نوشته کبری التج است و در انتشارات مهرک (واحد کودک و نوجوان انتشارات سوره مهر) منتشر شده. کتاب درباره پسربچه ای به نام راپا فرهادی است. راپا بااستعداد و باهوش است؛ اما مانند بیشتر بچه ها به مدرسه علاقه ای ندارد. برای اینکه مدرسه را تعطیل کند، دست به هر کاری می زند.
در معرفی این کتاب آمده است که: همین حالا که داری این نوشته را می خوانی، یعنی به عضویت یک گروه زیرزمینی و سرّی درآمده ای و باید برای نابودی دشمن مشترک مان کوشش کنی. اگر می خواهی بدانی نقش تو در این گروه چیست، آرام و زیر لب بگو: مرگ بر مدرسه و لابه لای صفحه ها و خط های کتاب دنبال من بیا؛ قرار است شاهد اتفاقات عجیبی باشیم.
با کبری التج درباره نگارش این کتاب و نوشتن درباره ژانر مدرسه گفت وگو نموده ایم که در ادامه می خوانید:
- شخصیت راپا از کجا پیدا شد و ایده نوشتن این کتاب چگونه به فکر تان رسید؟
من خودم مادر دو نوجوان هستم. علاوه بر بچه های خودم، حرف ها و شکایت ها و درددل های دوستان آنها را هم می شنیدم. راستش همیشه برایم عجیب بود که چرا خیلی از بچه های این دوره، از مدرسه بدشان می آید. فرقی نمی کند درس خوان باشند یا نه؛ هر کدام دلیل خودشان را دارند. راپا هم یکی از آنهاست. پسری که بااستعداد و خلاق است، در رشته ورزشی موردعلاقه خودش هم پیروز است؛ اما در مدرسه با مشکل روبرو می گردد؛ چون مدرسه می خواهد او را عوض کند و راپا در مقابل آن مقاومت می کند.
- چرا نام راپا را انتخاب کردید؟
تا انتهای داستان نام این پسر، راپا نبود؛ اما می دانستم که تغییر می کند. دنبال نام بامعنایی که مدنظرم بود می گشتم که در کتاب هم آن را شرح داده ام. بالاخره آن را در اصطلاحی مازندرانی پیدا کردم. راپا یعنی چشم به راه و منتظر. حقیقت این است که در زیرلایه رمان مرگ بر مدرسه، این معنی وجود دارد: انتظار و احتیاج به یک منجی.
- چرا نام کتاب را مرگ بر مدرسه انتخاب کردید؟ فکر نمی کنید بزرگترها و والدین و مربیان در برابر این عنوان موضع بگیرند و این عنوان را دارای بار معنایی منفی بدانند؟
چندسال پیش یک روز از کنار مدرسه ای می گذشتم که روی دیوارش این جمله را دیدم؛ خیلی ریز و انگار با ترس و با دست های لرزان نوشته شده بود. یادم است وقتی آن را دیدم واقعا تعجب کردم و ایستادم و چنددقیقه ای به آن نگاه کردم. بعدها وقتی طرح رمان را نوشتم، با تردید این نام را اول به بچه های خودم گفتم و با استقبال و هیجان آنها روبرو شدم. فهمیدم این نام همان است که باید باشد.
درباره موضع گیری مربیان و والدین راستش اولین بار در نمایشگاه کتاب بود که با آن روبرو شدم. بیشتر والدین و مربیان می پرسیدند که حتما در آخر، شخصیت داستان متنبه می گردد و از مدرسه خوشش می آید... .
راستش در نوشتن و پرداختن این داستان، من سعی کردم کاملا خودم را جای بچه ها بگذارم. جای یک پسر کلاس هفتمی که از مدرسه بدش می آید؛ با وجود اینکه باهوش است و درسش هم خوب است. خیلی دوست دارم معلم ها هم این کتاب را بخوانند و از نگاه بچه ها باخبر شوند.
- دلیل شما برای اینکه به سراغ موضوع مدرسه رفتید، چه بود؟
مدرسه بخش بزرگی از زندگی و لحظات بچه ها را تشکیل می دهد. اگر نویسنده ای بخواهد درباره دنیای نوجوانی چیزی بنویسد ناگزیر است که مدرسه را هم در نظر داشته باشد. مدرسه برای این سن، خودش شخصیت مستقلی دارد و مستقیم روی بچه ها تأثیر می گذارد.
- شما یک خانم هستید ولی مدرسه ای پسرانه را انتخاب کردید. با توجه به اینکه شخصیت اصلی داستان، جنس مخالف شماست، چقدر از تجربه و مشاهدات خودتان استفاده کردید؟ ترسیم فضای پسرانه برای شما چه تجربه ای به همراه داشت؟
خب واقعیت این است که در نوشتن این داستان از تجربه مدرسه رفتن خودم استفاده ننموده ام. تجربه مدرسه رفتن من نمی تواند برای نوشتن ویژه نوجوانان امروز مناسب و راهگشا باشد. منِ نویسنده اگر بخواهم برای نوجوان امروز داستانی بنویسم باید خودم را جای نوجوان امروز بگذارم؛ نه اینکه خودم برگردم به نوجوانی خودم. قطعا این برگشت و نگاه به خاطرات، ضروری است اما کافی نیست.
برای نوشتن این داستان به بچه ها بیشتر توجه کردم و خودم را جای آنها گذاشتم. شاید بگردد گفت پسرها، افکار و احساسات خودشان را بیشتر در حرکات شان نشان می دهند و شاید این خصلت باعث شد که بتوانم از بین حرف ها، بازی ها و شکایت هایشان آن فضای مدرسه پسرانه را بهتر درک کنم.
- بیشتر داستان های نوجوان - چه شرقی و چه غربی- با موضوع مدرسه است؛ حتی داستان هری پاتر در مدرسه رخ می دهد. به نظر شما ما در نوشتن ژانر مدرسه ای در کجای راه هستیم؟
همان طور که اشاره کردم مدرسه بخش خیلی مهمی از زندگی بچه هاست. شکل گیری ابعاد مختلف فردی و اجتماعی هر شخص در آینده، خیلی زیاد به چگونگی گذران ایام مدرسه و دوستان این دوره بستگی دارد. طبیعی است که اگر نویسنده ای بخواهد برای نوجوان داستانی بنویسد حتما باید این بخش مهم را در نظر داشته باشد.
مسئله ای که در خیلی از کتاب های خودمان می بینم این است که نویسنده بیشتر دارد از خاطرات خودش برای نوشتن داستان ویژه نوجوان امروز استفاده می کند که خب متأسفانه روش کاملی نیست. دنیای نوجوان امروز با دنیای نوجوان نسل قبل خیلی فرق دارد. از آن طرف، با دید یک بزرگسال هم نباید به سراغ نوشتن برای نوجوان رفت. برای نوشتن در ژانر مدرسه ای باید خیلی به این مسئله دقت کرد. با وجود اینکه مدارس همچنان ساختار قدیمی خودشان را حفظ نموده اند؛ اما روح مدرسه، دانش آموزانش هستند. نوشتن درباره مدرسه، یعنی نوشتن برای این روح پرشور همیشه پویای خستگی ناپذیر و زنده. نه در و دیوار و کلاس درس... .
- آیا می توانیم اثر شما را یک کتاب درخور توجه در ژانر مدرسه ای بدانیم؟
در مرگ بر مدرسه سعی کردم حتی یک لحظه هم از پوست یک نوجوان خارج نشوم. لحن نصیحت نماینده، آینده نگر و قضاوت نماینده نداشته باشم. دوست داشتم بچه ها با خواندن آن حس نمایند بالاخره یک نفر دارد حرف آنها را می زند. مدرسه همیشه برای بچه ها یک چالش بزرگ است. امیدوارم توانسته باشم قدری از زبان آنها این چالش را نشان دهم.
- یک واقعیتی که همه ما تجربه نموده ایم، جبهه داشتن درمقابل مدرسه در روزهای اول است. به نظر شما با گفتن درباره هر دو جنبه مثبت و منفی اتفاقات مدرسه، می توان بچه ها را به مدرسه علاقه مند کرد؟
ببینید، هر کدام از بچه ها نهال هایی هستند که قرار است میوه خاص خودشان را در آینده داشته باشند. در اصل مدرسه یک باغ بزرگ است که قرار است یاری کند هر نهال با توجه به خصوصیات فردی خودش به درخت قوی و مُثمِری بدل گردد. هر نهال احتیاجهای خاص خودش را دارد. نمی گردد برای همه یک کار انجام داد. علاقه مندکردن بچه ها به مدرسه مستلزم تغییر در بچه ها نیست. مدرسه هم باید نگاهش را به بچه ها عوض کند. بچه ها اگر آن نگاه مهربانانه و مادرانه مدرسه را ببینند خودشان به آن علاقه مند می شوند؛ البته معلم های عزیز زیادی داریم که با تمام توان همین کار را می نمایند؛ اما هنوز نقص های زیادی وجود دارد.
- خواسته شما در مرگ بر مدرسه چیست؟
مرگ بر مدرسه درواقع نگاه منتقدانه ای به نظام آموزشی دارد؛ اما از زاویه دیدِ بی غرض نوجوان است. امیدوارم رابطه مدرسه با بچه ها به نقطه ای برسد که بچه ها واقعا آن را محیط امن و جایی برای رشد و رسیدن به آرزوهایشان بدانند. روزی که دیگر بچه ها با تماشا نام مرگ بر مدرسه با ذوق نگویند وای این حرف دل منه!!
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران